جشنواره فجر | «آه سرد»؛ چرابا هم حرف نمیزنیم؟
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۲۰۱۷۲
گروه زندگی: بعضی فیلمها را هر چه چشمهایت را میشویی تا جور دیگر ببینی، راه به جایی نمیبری. از دل بعضیها هم باید با اغماض و به قول خودمان به زور، مفاهیم «حال خوب کن» پیدا کنی. بعضیهای دیگر اما آن قدر سرشارند از مفاهیم زیبا و ارزشمند که میتوانی ساعتها و صفحهها دربارهشان بنویسی و باز هم حق مطلب را ادا نکرده باشی.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بگذارید از همین اولین گزارش دربارهٔ فیلمهای جشنواره امسال فیلم فجر سنگهایمان را با هم وا بکنیم. ما در گروه «زندگی» قرار نیست پا در کفش منتقدان سینما کنیم و نقد فنی انجام بدهیم. بلکه میخواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژههایی که در سبک زندگی و حال خوب، برایمان حیاتی است، فیلمها را بررسی کنیم و نهایتاً ببینیم فیلمهای امسال تا چه حد همجهت با ارزشها و سبک زندگی ایرانی اسلامی هستند.
با خودمان فکر کردیم شاید مخاطبان عزیزمان در گروه زندگی دوست داشته باشند از این نگاه، با آثار سینمایی فجر آشنا شوند و تصمیم بگیرند در اکران عمومی کدام فیلمها را برای تماشا در سینما انتخاب کنند.
با این توضیح اجازه بدهید به سراغ اولین فیلمی برویم که در جشنوارهٔ فیلم فجر امسال اکران شد: «آه سرد».
تمام ماجرا در یک خط
فضای فیلم را اگر بخواهم در چند کلمه برایتان توصیف کنم، میشود: سرما، سکوت، غمها و حرفهای بر هم تلنبار شده.
صحنهها کشدار، کسلکننده و بیروح هستند. بعد از ۴۵ دقیقه که مخاطب احتمالاً مدام با خودش درگیر است که سالن را ترک کند یا باز هم منتظر بماند، تازه میفهمیم طرف چرا زندان بوده و همان موقعها مشخص میشود نسبت شخصیتها با هم چیست. لطفاً این کار را با مخاطب نکنید. مخاطب ایرانی عاشق داستان و ضمناً تعامل و معاشرت است.
ماجرا از آزاد شدن مردی از زندان آغاز میشود که بعد از ۴۵ دقیقه میفهمیم او بیست سال پیش همسرش را به دلیل خیانت کشته و پسرش از همین بابت کینهٔ پدر را به دل دارد. همین!
(تمام ماجرا را نوشتم، چون کارگردان هم در نشست خبری قصه را گفت و دغدغهای بابت لو رفتن فیلم نداشت.)
ماشیندودی یا شخصیت داستانی؟
در «آه سرد» همه به دنبال سیگارند! چه بسا برای سیگار کشیدن حاضرند سرمای جانسوز را هم تحمل کنند. تنها شخصیتی که در فیلم سیگار نمیکشد (و البته او هم قبلاً سیگاری بوده و نمیدانیم به چه دلیلی ترک کرده)، همان جوان است. او حتی از بوی سیگار هم فرار میکند.
اما سؤال من این است؛ چرا این قدر سیگار؟! جایگاه سیگار در فیلمهای ما چیست؟ اگر شخصیتها مدام مثل ماشین دودی، دود تولید نکنند و سیگار را با سیگار روشن نکنند، کجای شخصیتپردازیشان ایراد پیدا میکند؟
یادم هست سالها قبل قانونی گذاشته بودند که نباید در فیلمها صحنههای سیگار کشیدن به تصویر کشیده شوند. خب با همان دست فرمان میرفتید جلو. چه چیزی از چه کسی کم میشد واقعاً؟!
انسان، آمیختهای از خوبیها و بدیها
اگرچه تقریباً بعد از نیمههای فیلم دلیل کینهٔ عمیق پسر جوان را متوجه میشویم، اما این شخصیت ویژگیهای خوبی هم دارد. مثلاً دو نوجوان را که در برف و بوران در جاده ماندهاند به مقصد میرساند و کمکشان میکند. این کمک به همنوع ویژگی مثبتی است. خوبیها را باید دید؛ حتی اگر خیلی کم و کوچک باشند!
ولی عجیب است کسی که برای دو نوجوان غریبه دلسوزی میکند و به آنها میگوید «هوا سرده، برید جلو بشینید!»، چطور در همان هوای سرد، پیرمرد را پشت وانت مینشاند. جواب این سؤال در دلیل همان کینه نهفته است. ولی رفتار پسر با پیرمرد، (بیاحترامی به پیرمرد، نادیده گرفتنش، سکوتش و...) برای مخاطب نسبتاً آزاردهنده است و حتی بدآموزی دارد!
پیشقدم شدن برای آشتی و گذشت بعد از دعوا و درگیری، مفهوم ساده و مثبتی است که در فیلم میبینیم. میتوان بعد از دعوا یا درگیری با یک جملهٔ کوتاه و ساده، کدورتها را از بین برد و به نوعی عذرخواهی کرد. این آشتی و پیشقدم شدن برای بازسازی رابطه بسیار ارزشمند است و باید قدر کسی را که چشم روی غرور خود میبندد و برای آشتی پا پیش میگذارد دانست؛ دوستان، خویشاوند، همسر یا...
ایرانیجماعت و بیاعتنایی به مشکلات دیگران؟
در بخشی از فیلم، وقتی راننده میبیند بین دو نفر درگیری پیش آمده، به سرعت از صحنه دور میشود و فرار میکند. این فرار از محل درگیری و رها کردن دو فرد عصبانی برای آنکه از خجالت همدیگر دربیایند، از آن اخلاقیات وارداتی و بیگانه است که اصولاً به جاهای خوبی هم ختم نمیشود.
در فرهنگ و مرام ایرانی در چنین مواقعی سعی میکنیم پا در میانی کنیم و به قول معروف شر را بخوابانیم. اصلاً مگر میشود انسان نسبت به وضع و سرنوشت همنوع خود این قدر بیاعتنا و بیتوجه باشد؟ ما که نداریم! کاش با عادیسازی این رفتارها، از این به بعد هم نداشته باشیم.
جای خالی حس خوب
ظاهراً تمرکز کارگردان بر تردیدهای یک فرد و کشمکش درونی او برای انتقام بوده و خواسته عذاب وجدان بعد از انتقام را به تصویر بکشد. اما این تردیدها آن قدر تکراری، کشدار و کسلکننده هستند که شاید مخاطبان کمحوصلهتر را تا پایان پای فیلم نگه ندارند.
از اینها گذشته؛ «حال خوب» فیلم بسیار بسیار کم است و در انتقال احساسات مثبت اصلاً موفق نیست. بلکه حتی حس خوب چندانی در شخصیتها و رفتارشان وجود ندارد که فیلم بخواهد انتقال دهد.
شاید تنها اتفاق خوب فیلم، عذاب وجدان بعد از انتقام بود، که آن هم چون سودی نداشت، همان احساسات ناخوشایند طی فیلم را بازتکرار میکند. در نهایت آنچه مسلم است، مخاطب با حس خوب سالن را ترک نمیکند.
پدر، مادر، تربیت
کارگردان بین صحبتهایش گفت هدفم این بوده که قتلهای خانوادگی و ناموسی را از این زاویه ببینم که چه بلایی بر سر بازماندگان آنها میآید. به نظر میرسد زاویهٔ خوبی را باز کرده، ولی در حد طرح مسأله باقی مانده و زیاد جلوتر نمیرود. مگر جایی که جوان میگوید «انگ قتل ناموسی روی ما موند!».
جوانی که در فیلم تصویر شده، قربانی یک قتل خانوادگی و ناموسی است. او به وضوح عصبی مزاج است؛ مثل خیلیهای دیگر که به هر دلیل دیگری عصبی هستند. او حتی با نوجوانانی که بر خلاف او فکر میکنند، درگیری لفظی پیدا میکند. در صحنههایی از فیلم، فحش میدهد، چاقو میکشد، نه تنها از کسی که به او لطف کرده، تشکر نمیکند، بلکه حتی ظرف را جلوی پای او پرت میکند. این صحنه، نشان از قدرناشناسی فرد و ناهنجاریهای روحی او دارد. میتوان تمام این ایرادات شخصیتی را به فقدان پدر و مادر و تربیت آنها نسبت داد. در آن صورت اهمیت تربیت درست، در حالات درونی و تعاملات اجتماعی فرزند نیاز به توضیح ندارد.
لطفاً با هم حرف بزنید
در تمام ۴۵دقیقهای که طول کشید تا بالاخره اطلاعات بهدردبخوری از داستان فیلم، دست مخاطب را بگیرد، او مدام از خودش میپرسد «چرا هیچ کس حرف نمیزند؟ چرا اینها کاری برای حل مسألهشان نمیکنند؟». مخاطب نمیداند مسأله چیست، اما فضای سنگین و کینهآلود بین شخصیتها را درک میکند.
ماجرا آنجا دردناکتر میشود که مخاطب میفهمد این مشکل بیست سال است وجود دارد و اینها در این بیست سال، هیچ وقت درست و حسابی با هم حرف نزدهاند و سنگهایشان را وا نکندهاند. حتی پدر و مادر شخصیت اصلی هم اگر همان بیست سال پیش، دربارهٔ مسألهشان حرف میزدند، کار به قتل نمیکشید.
مگر آدمیزاد چند بار و چند سال زندگی میکند که بیست سالش را هم در چنین قهر طولانی و روحفرسایی بگذراند؟ این سکوتهای بیموقع و تلاطمهای بیوقت آسیب رابطههای انسانی هستند.
حرف آخر؟
ایران سرزمین قصههاست و ما ایرانیان به فراخور اقلیم و پیشینهمان، قصهگوهای قهاری هستیم. طبعاً قصهگوهای قهار را هم دوست داریم. فیلمی که نتواند خوب برایمان قصه بگوید، حوصلهمان را سر میبرد.
نمیدانم هنریهای عزیز، این گونه فیلمها را در چه دستهای قرار میدهند و با آن ارتباط برقرار میکنند یا نه. ولی تصور میکنم فیلمهایی با داستان یکخطی یا حتی بدون داستان، با کش دادن و تکرار صحنهها نمیتواند مخاطبان سینمارو و علاقهمند به سینما را راضی کند.
نهایتاً؛ اگر عاشق قصه، دیالوگ و گرههای متعدد در یک ماجرا هستید و دوست دارید فراز و نشیبهای روابط انسانی را در یک فیلم ببینید، احتمالاً این فیلم برایتان جالب نخواهد بود. ضمن اینکه فیلم حال خوبی تولید نمیکند که دستکم از این نظر دست خالی نمانید.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: جشنواره فیلم فجر چهل و یکم قتل خانوادگی فیلم آه سرد حال خوب فیلم ها بیست سال شخصیت ها حال خوب صحنه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۲۰۱۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از فیلمسازی «بدون دیالوگ» تا خندیدن به «قضاوت»
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، هفتمین جلسه فصل نهم پاتوق فیلم کوتاه با همکاری موسسه فرهنگی، تبلیغاتی بهمن سبز-پخش رویش، یکشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در پردیس سینمایی بهمن برگزار شد.
در این جلسه ۴ فیلم کوتاه «شیوع» به کارگردانی میثم مرادی، «زخم» به کارگردانی سحر نورمنّور، «گرازها» به کارگردانی غلامرضا جعفری و «قضاوت» به کارگردانی آریا گازُر به نمایش درآمدند و سپس محمد علیزادهفرد کارگردان سینمای کوتاه بهعنوان کارشناس و محمد صابری بهعنوان مجریکارشناس برنامه به نقد این آثار پرداختند.
فیلمسازی بدون دیالوگ؛ ریسک یا فرصت؟
در بخش ابتدایی این نشست، فیلم «شیوع» به کارگردانی میثم مرادی با حضور این کارگردان جوان مورد بررسی قرار گرفت و محمد علیزاده درباره ویژگی «بدون دیالوگ بودن» این فیلم، توضیح داد: خیلی وقتها ساخت فیلم بدون دیالوگ میتواند باعث ابهام شود چون شما با طیف مختلفی از مخاطبان روبهرو هستید. البته در فیلمکوتاه ما با مخاطبان خاص مواجه هستیم؛ افرادی که به شکل خاص سینما را دنبال میکنند. در فیلمهایی که به سمت این نوع روایتها میروند کار سخت میشود.
وی ادامه داد: فیلمکوتاه «حیوان» ساخته برادران ارک هم تقریبا هیچ دیالوگی ندارد. امسال در جشنواره فیلم کوتاه تهران «ضلعی برای خروج» را هم داشتیم که آن هم دیالوگ نداشت، یک وقتهایی روایت این اقتضا را ایجاد میکند که فیلم شما دیالوگ نداشته باشد اما یک وقتهایی اصرار داریم که فیلم هیچ دیالوگی نداشته باشد. در حالت دوم وقتی فیلم را میبینید با خود میگویید باید اینجا دیالوگی را میشنیدیم.
مرادی هم گفت: زمانی که ایده این فیلم به ذهنم آمد، اینچنین نبود که اصرار داشته باشم تا حتما دیالوگی در آن نباشد بلکه به این فکر میکردم که فیلم چه چیزی میطلبد. خودم البته این تجربه را دوست داشتم. من خودم را کامل در فرآیند ساخت فیلمکوتاه «شیوع» بهعنوان اولین فیلمم، رها کردم و به این فکر نمیکردم که اگر این کار را کنم کسی خوشش میآید یا نه.
این کارگردان ادامه داد: «شیوع» چیزی بین فیلم داستانی و تجربی است. برای تکتک اتفاقات داخل فیلم دلیل دارم، البته میدانم فیلمی موفق است که نیاز به توضیح نداشته باشد، در عین حال به نظرم فیلمی موفق است که بر سرش بحث شود. از این رو معتقدم فیلمی که همه از آن تعریف کنند موفق نیست.
علیزادهفرد توضیح داد: این فیلم نه به آن معنا تجربی است، نه داستانی. چون در فیلم تجربی قرار است یک تجربه جدید در روایت یا تکنیک ببینیم اما من در این فیلم تجربه جدیدی در تکنیک و روایت ندیدم و به تصور من «شیوع» یک فیلم داستانی است که اتفاقاً عناصر داستانی در آن نحیفتر به کار رفته است. البته این هم یک مدل از فیلمسازی است. من خودم فیلمسازم و میدانم که فیلمسازی چقدر سخت است.
فیلمی که هم میخنداند و هم حرف دارد
در ادامه نوبت به فیلمکوتاه «قضاوت» به کارگردانی آریا گازر رسید که در ابتدا به صورت مختصر به معرفی خود پرداخت و این فیلم را اولین تجربه کارگردانیاش معرفی کرد. سپس علیزادهفرد گفت: من «قضاوت» را دو سال پیش در جشنواره فیلم کوتاه تهران دیدم که یادم است بسیار مورد استقبال واقع شد. چون «قضاوت» فیلمی بود که موقعیتهای کمیک آن بهخوبی درآمده بود.
گازر درباره شکلگیری ایده فیلم «قضاوت» توضیح داد: دغدغه «قضاوت» از دوران تحصیل من در هنرستان میآید، در آن زمان همیشه وقتی کلاس داشتیم به دفتر مدیر احضار میشدیم که او هم مدام حرف میزد و ما کلاس را از دست میدادیم. همان موقع فیلمهایی را میدیدیم که یکی بیشتر از دیگری استانداردهای فیلمسازی را نداشتند! زمانی بیشتر متعجب میشدم که میدیدم اغلب به این فیلمها خوب پرداخته میشد و از جشنواره سالانه هنرستان چند جایزه میگرفتند.
وی افزود: به این روند فکر میکردم که چگونه میتوان این موقعیت را به نمایش دربیاورم. وقتی فیلم در پردیس ملت اکران شد عدهای در مواجهه با سکانس اول میگفتند این دیگر چه فیلمی است! اما از جایی به بعد مخاطب بهیکباره غافلگیر میشد. البته من خیلی از جشنوارهها را به واسطه همین امر از دست دادم چون خیلی از جشنوارهها حوصله ندارند تا انتها فیلم را ببینند و وقتی ابتدای فیلم را میبینند، گمان میکنند یک فیلم کلاسی و آماتور است و آن را پس میزنند. ریسک دومی که انجام دادم نام این فیلم است که دمدستی است و خودم فکر میکنم بدترین اسم را انتخاب کردهایم!
در ادامه علیزادهفرد درباره ویژگیهای «قضاوت» گفت: مدل و خلاقیت گاهی در چینش حوادث و گاهی در اجرای فیلم رخ میدهد، خلاقیت در اجرای برخی اتفاقات در «قضاوت» ما را یاد کارهای سروش صحت میاندازد. با آنکه در روایت «قضاوت» داریم مدل فیلم در فیلم را میبینیم که یک مدل تکراری است، ولی این فیلم در چیدمان حوادث متفاوت است و خلاقیت دارد. خیلیها معتقدند در فیلمهای کمدی آن چیزی که سبب خنده میشود شگفتزدگی مخاطب است که این اتفاق چندبار در «قضاوت» رخ میدهد.
این کارگردان توضیح داد: پس از پایان برخی از فیلمهای کمدی، شما وقتی با خودت تنها میشوی متوجه میشوی فیلم گرچه لحظات مفرحی برای تو داشته اما پیامی نداشته است اما ما با «قضاوت» میخندیم، شگفتزده میشویم و در انتها برای ما حرفی برای گفتن دارد. وقتی «قضاوت» را دیدم بیش از اینکه در قصه آن رابطه یک مدیر مدرسه با دانشآموز را ببینم رابطه یک مدیر فرهنگی با یک فیلمساز را دیدم.
چالشهای روایت یک «زخم»
در ادامه پاتوق فیلمکوتاه نوبت به «زخم» به کارگردانی سحر نورمنور رسید که کارگردانش در نشست غایب بود. علیزادهفرد درباره «زخم» گفت: در این پکیج از فیلمها، من حس متفاوتتری نسبت به «زخم» داشتم، این فیلم را قبلا هم دیده بودم و باید بگویم پرداختن به برخی از موضوعات در فرهنگ و جامعه ما کار سادهای نیست و «زخم» و «دابر» فیلمهایی هستند که موضوعات سختی دارند.
وی ادامه داد: «زخم» علاوه بر اینکه به مسأله بلوغ یک دختربچه میپردازد، موضوع احساسبرانگیز نبود مادر را هم به تصویر میکشد که این امر میتواند همدلی مخاطب را به دنبال داشته باشد. ضمن اینکه کارگردانی و نویسندگی آن، کار سادهای نبوده و حتی تدوین آن هم بهاندازه است. همه این موارد کمک میکند تا دنیای فیلم برای ما باورپذیر باشد.
این کارگردان سینمای کوتاه، در ادامه در پاسخ به اظهارنظر یکی از مخاطبان مبنیبر اینکه «زخم» تنها در پی این بوده است که اشک مخاطب را دربیاورد، گفت: اینکه بگوییم فیلم میخواسته اشک مخاطب را دربیاورد و آن را محل اشکال بدانیم درست نیست، چون ما فیلم میسازیم که موضوعی را برای مخاطب باورپذیر کنیم. اگر منطق اتفاقات درون قاب درست نباشد، میشود پذیرفت که فیلم به دنبال ترحم مخاطب بوده است. اما در این فیلم اینچنین نیست، «زخم» به لحاظ منطق روایی به دنبال این نبوده که گریه مخاطب را دربیاورد.
استفاده هنرمندانه «گرازها» از عناصر داخل قاب
فیلم «گرازها» به کارگردانی غلامرضا جعفری هم آخرین فیلمکوتاهی بود که در پاتوق هفتم مورد بررسی قرار گرفت اما کارگردانش در نشست حضور نداشت.
علیزادهفرد درباره این فیلم گفت: از یک جهت موقعیت «گراز» جذاب است اما یک بدی هم دارد و آن، این است که موضوع بکری ندارد. چون در فیلم کوتاه مهم این است که سوژههای بکری داشته باشید. در «گراز» از عناصر داخل قاب به شکل هنرمندانهای بهره گرفته شده اما تکراری بودن سوژه و پایانبندی بد به آن ضربه زده است.
وی افزود: پایان باز در فیلمسازی به این معنا این نیست که به همه موضوعات پاسخی داده نشود، بلکه به این معناست که تنها یکی دو سوال باقی بماند اما پایان این فیلم اصلا رهاست.
انتهای پیام/